جدول جو
جدول جو

معنی بالا کوه - جستجوی لغت در جدول جو

بالا کوه
دهی است از بخش دهدز شهرستان اهواز که در 30 هزارگزی جنوب باختری دهدز برکنار راه مالرو جرخاله به قلعه تل واقع است، ناحیه ایست کوهستانی و دارای آب و هوای معتدل و 160 تن سکنۀ لری و بختیاری، آب آنجا از چشمه و قنات تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و لبنیات و صیفی و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان گیوه چینی وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
نام جلگه ایست که شهر فسا در آن افتاده است، (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(لِ)
دهی جزء دهستان سیاهکل بخش سیاهکل دیلمان شهرستان لاهیجان، 12000گزی جنوب سیاهکل سر راه عمومی سیاهکل به دیلمان. جلگه. هوا معتدل مرطوب مالاریائی سکنه 213 تن. آب آن از چشمۀ صالح کوه. محصول آنجا برنج، لبنیات. شغل عمده اهالی زراعت و عده ای گله دارند. صناعت شال بافی. مزرعه ای کوچک که سر راه عمومی سیاهکل به دیلمان واقع است جزء این ده منظور شده. عده ای از گله داران ده برای تهیۀ علوفه به ییلاق دیلمان می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ص 179)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان طارم علیا بخش سیردان شهرستان زنجان که در 114 هزارگزی شمال باختر سیردان و 21 هزارگزی راه مالرو عمومی واقع است، ناحیه ایست کوهستانی و سردسیر و دارای 306 تن سکنه، آب آنجا از چشمه تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و شغل مردمش زراعت و گلیم و جاجیم بافی و راهش مالرو و صعب العبور است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)،
آلتی برای اندازه گرفتن قد سربازانی که وارد خدمت میشوند، برخی از معاصران کلمه تواز را به بالاپیما ترجمه کرده اند
لغت نامه دهخدا
(دِ)
نام بادی که در بابل سر و نواحی آن از آغاز شبانگاه تا بامداد وزد و در اول گرم و سپس خنک باشد. در تابستان هوا را خنک و در زمستان سرد کند، طمطراق و رجزخوانی:
یکی نامه بنوشت پر باد و دم
سخن گفت هرگونه از بیش و کم.
فردوسی.
یکی نامه بنوشت باباد و دم
که قیصر چرا کرد با من ستم.
فردوسی.
کجا خواهران جهاندار جم
کجا نامداران با باد و دم ؟
فردوسی.
، لاف. دعوی باطل:
یکسره میره همه باد است و دم
یکدله میره همه مکر و مریست.
حکیم غمناک (از فرهنگ اسدی).
، اشتلم:
فریدون فرخ که با داغ و درد
بگیتی درون دیده پرآب کرد...
ز تور و ز سلم آمد این باد و دم
که بر ایرج آمد از ایشان ستم.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(بَ صَ)
دهی از دهستان گلیجان شهرستان شهسوار. سکنۀ آن 150 تن. آب از رودخانه چالکرود. محصول آنجا برنج و مرکبات. شغل اهالی آن زراعت. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
نام آبادیی در چالکرود تنکابن مازندران. رجوع به ترجمه سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو چ 1336 هجری شمسی بنگاه ترجمه و نشر کتاب ص 143 شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان اهواز، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)، رجوع به کعب عمر شود، فاصله بین دو در، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش کوهپایه شهرستان اصفهان، واقع در 10هزارگزی خاورکوهپایه و 5هزارگزی جنوب شوسۀ اصفهان به یزد، سکنۀ آن 57 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
نام کوهی بمغرب اصفهان
لغت نامه دهخدا
(دِ لِ)
دهی است از دهستان پشتکوه سورتجی بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری. در 36هزارگزی خاور کیاسرقرار دارد. منطقه ای است کوهستانی سردسیر با 640 تن سکنه که بلهجۀ مازندرانی تکلم میکنند. آبش از چشمه سار و محصولش غلات و ارزن و شغل مردمش زراعت و حشم داری و مکاری و صنایع دستی زنانش شال و کرباس و گلیم بافی و راهش مالرو میباشد. عده ای از مردان زمستان برای تأمین معاش بحدود نکا و بهشهر بکارگری میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3). و رجوع به سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو چ 1342 هجری قمری ص 123 شود
لغت نامه دهخدا
شیخ باباکوهی، بشیراز گویند برادر پیرحسین شروانات بود، مرید شیخ ابوعبداﷲ خفیف، (تاریخ گزیده چاپ عکسی لندن ص 785) ...، و در آنجا (فارس) مزارات متبرکه مثل ... بابا کوهی و شیخ روزبهان و شیخ سعدی و کرخی و شیخ حسن گیاه و حاجی رکن الدین رازگو و امثالهم فراوانست ... (نزهه القلوب چاپ لیدن ج 3 ص 116)، الشیخ ابوعبداﷲ محمد بن عبداﷲ المعروف به باکویه در علوم متبحر و مجمع خصال پسندیده بود، شیخ بزرگوار ابوعبداﷲ محمد بن خفیف رادر جوانی دریافت و سفر گزید، شیخ ابوسعید بن ابی الخیر میهنی را در نیشابور ملاقات کرده و نزد او ملازم شدو هم بدانجا ابوالعباس نهاوندی را دیدار کرده و با وی ببحث و گفتگو پرداخت و ابوالعباس بفضل و بسبقت و کمال حال وی اقرار کرد، و مدتی مصاحب هم بودند، سپس باکویه بشیراز بازگشت و در غاری از کوههای صبویه (شمالی) اقامت کرد و مشایخ و علماء و فقراء بنزد او آمدو شد و گفتگو داشتند تا بسال 442 هجری قمری درگذشت و همانجا بخاک سپرده شد، (ترجمه از شدالازار صص 380- 384) و رجوع به غزالی نامه مصحح همائی ص 100 شود، و در پاورقی همین صفحات شدالازار و حواشی صفحات 550 و 566 مرحوم علامه قزوینی تحقیقات مستوفی راجع بنام وی و باکویه یا باکوکه جد اعلای اوست و این که در تداول عوام شیراز به باباکوهی تحریف شده است و دیوان منسوب بوی کرده اند و حتی بعنوان شاهد بیتی از سعدی آورده اند:
ندانی که بابای کوهی چه گفت
بمردی که ناموس را شب نخفت
لغت نامه دهخدا
(کَ)
از دهات چهاردانگۀ هزارجریب ساری. و رجوع به ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 163 و 166 و رجوع به بالا کولا شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان گلیجان رستاق بخش مرکزی شهرستان ساری که در 16 هزارگزی جنوب خاوری ساری بر ساحل خاوری رود خانه تجن واقع است، ناحیه ایست کوهستانی جنگلی با آب و هوای معتدل و مرطوب و 230تن سکنه، آب آنجا از رود خانه تجن و چشمه تأمین میشود، محصول عمده آن برنج و غلات و شغل مردمش زراعت وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)، پوششی که در وقت دراز کشیدن یا خفتن بر خویش افکنند و به عربی آنرا لحاف و به فارسی شادیچه و جامۀخواب و بالاکش گویند، (آنندراج)، لحاف، (ناظم الاطباء)، هرچه در وقت خواب بر رو اندازند از قبیل لحاف و غیره، (فرهنگ نظام)، بالاافکن، روانداز، مقابل زیرافکن، مقابل زیرانداز، جامۀ زبرین، لباسی که بر زبر لباسها پوشند، (از شعوری ج 1 ص 169)، آنچه بر روی لباس پوشند مثل لباده و پالتو، (فرهنگ نظام)، لباس بالایی، لباس رویی، (ناظم الاطباء) :
زیرپوش است مرا آتش و بالاپوش آب
لاجرم گوی گریبان به حذر بازکنم،
خاقانی،
پوستین کهنه ای بدش بر دوش
شب نهالین و روز بالاپوش،
بهایی،
جامه ام کرباس بس، کتان نباشد گو مباش
ورچه بالاپوش تابستان نباشد گو مباش،
نظام قاری،
و اگر از قبا و بالاپوش خلعت شفقت شود قاعده آن است که هرکس مشافهه از پادشاه شنیده باشد، عریضه بخدمت وزیر اعظم نوشته ... (تذکره الملوک چ دبیرسیاقی ص 30)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بالا پوش
تصویر بالا پوش
روپوش، آنچه بر روی چیزی افکنند تا پوشیده ماند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالا تنه
تصویر بالا تنه
بالای لباس
فرهنگ لغت هوشیار
از توابع دهستان کلیجان رستاق ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
سمت بالا
فرهنگ گویش مازندرانی
بهره ی پول، اضافه بر قیمت، اضافه بر آن
فرهنگ گویش مازندرانی
فنی است در کشتی که کشتی گیر به طور ناگهانی دست حریف را به
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان نرم آب دو سر ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در منطقه ی مرزن آباد چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از شهرستان رامسر، بصل کو
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان کوه پرات نوشهر که به آن جور پالو joor aao هم
فرهنگ گویش مازندرانی
آرواره ی بالایی
فرهنگ گویش مازندرانی